زهره گلیزهره گلی، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 26 روز سن داره

یکی یه دونه زهره دردونه

درخشش اولین مروارید

من یک مادرم... روز تولدم که از راه برسد منتظر هدیه اش می مانم... سخت باور دارم یکی هست که از مادر هم مهربان تر است... و تولدم را هر بار به گونه ای تبریک می گوید...   اما این بار به دستان امام مهربانی  هدیه ای عطا کرد به رسم مادرانه!   دیروز بعد از ماه ها انتظار مرواریدی در دهان دخترک کوچک ما نمایان شد...   مرواریدی که سفیدی اش درخشش روزمان گشت... بله ، دخترک 15 ماهه ی ما هم دندان دار شد... آن هم درست روز میلاد امام محمد باقر(ع) مصادف با سالروز قمری تولد مادر دخترک 15 ماهه...  اول همگی بگین ماشالله می خوام یه کم از دخترم تعریف کنم: ...
16 آذر 1392

ماهگرد 15 ام

دختر نازم 15 ماهگیت مبارک!  برات از خدای مهربون سلامتی و آرامش و موفقیت و آسایش طلب می کنم.... 14 ماهگی عشق مامان  نتونستم مطلب بذارم به چند دلیل: اینکه دخترم حدود 3 هفته مریض بود، بعد هم به دلیل فوت بابا حاجی و بعد هم درگیری دانشگاه رفتنم....   عکس منتخب ماه 14 ام   ژستای اون زمونا رو یادتونه   عکس بعد از کوتاه کردن موهای دخملی   دخترک بی دندون خب حالا اومدیم جبران...  زهره جان شکر خدا تو صحبت کردن پیشرفت خوبی داره و تقریبا هر کلمه ای که بگیم یه جور مشابه ای تکرار می کنه... کلمات واضح این دو ماه: ...
12 آذر 1392

دو عزای مقارن!

باز محرم رسید، ماه عزای حسین سینه‌ی ما می‌شود، کرب و بلای حسین کاش که ترکم شود غفلت و جرم و گناه تا که بگیرم صفا، من ز صفای حسین صلی الله علیک یا ابا عبدالله الحسین صلی الله علیک یا ابا عبدالله الحسین صلی الله علیک یا ابا عبدالله الحسین شنبه ی گذشته روزی بود که رخت سیاه به تن کردیم...روزی که باباحاجی (پدربزرگم)مهربان من از دنیا رفت... دلم غصه دار بچه های کوچیکیه که هنوز چند ماه به مرگ مادر خو نگرفته به استقبال یتیمی رفتند... دلم غصه دار مادرمه که سایه ی پدر از سرش افتاده... دلم غصه دار دلمه که خاطرات شیرین باباحاجی مرد مهربونی که همیشه آغوش محبتش به روی ما نوه ها باز بود...
14 آبان 1392

دختر 13 ماهه ام

13 ماهگیت مبارک دختر گلم                                                 مهمترین پیشرفت این ماه: تقریبا چند روز قبل از 13 ماهگی بود که دختر ناز ما شروع به راه رفتن کرد.... و به همین مناسبت رفتیم برای خانوم خانوما یه کفش خوشگل خریدیم...  شعر دو نفره ی من و دخترم: دختر نازم کیه؟ زهره: من من محرم رازم کیه؟ زهره: من من عشق و بلام کیه کیه؟   زهره: من من  دختر طلام کیه کیه؟ زهره: من من کلمات ج...
10 مهر 1392

یه گذر کوچیک

سلام به همه ی دوستان عزیز و گل دختر خودم این روزا همچنان در امتداد اسباب کشی به سر می بریم.... این هفته باید برم دانشگاه یه امتحان سخت دارم !سر کلاسش که نرفتم همه ش هم مساله داره و استاد گرانقدر هم به شدت بر دنده ی لج سوار شده اند.... دعام کنید... سر فرصت پیش همه تون میام...... بزودی بر می گردم با یه پست عکس دار شاید هم رمز دار.....   پ ن : روز قشنک سوم شهریور ماه که سالگرد ازدواجمون بود، اومد و گذشت اما نتونستم بیام و مطلب بذارم... تقدیم به شما: اندکی آن سو تر دوستانی دارم همرنگ بهار، هر کجا هستند به هر حال، به هر کار، به هر فکر، عزیزند! خدایا تو خودت غرق سعادتشان دار!!! ...
1 مهر 1392

تولدی به روایت سال قمری

دیروز 8 شوال تولد یکی یه دونه زهره دردونه ام بود....   تولدت مبارک عزیز دلم! دختر خوبم، کم کم داره یک سال از بودنت می گذره، با تو عشق طعم دیگه ای داره، زندگی رنگ دیگه ای داره، با تو آسمون انگار آبی تره،  خوبیها قشنگ ترن، دل بستن ها واقعی ترن، برایم بمان و شوق زیستنم باش... سفر به دیار 4 شنبه عصر با دخمری دو تایی رفتیم به دیارمون برا عروسی پسر خاله بابایی.... داخل اتوبوس، موقع رفتن... اینم عروس کوچولو تو عروسی پسر خاله بابایی... ما که رفتیم بی بی جان اومده بود خونه ی بابا حاجی، زهره همونجا یاد گرفت بگه " بی بی " یه روزم رف...
26 مرداد 1392