زهره گلیزهره گلی، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 27 روز سن داره

یکی یه دونه زهره دردونه

3-4-5-6

٣ ماهه بودی کمکت می کردیم می تونستی به شکم بخزی، یاد گرفته بودی با دهن بووووووووووووووووو می کردی ! رو پامون که بودی دوست داشتی بشینی و به حالت خوابیده راضی نمی شدی، برا اولین بار به موهات تل زدم . تو روروئک می نشستی !       ٤ ماهگی دست می دا دی، تو گریه هات می گفتی ماما ! برای اولین بار با صدای بلند و با ذوق خندیدی ! چند ثانیه ای تنها می نشستی.     گوشات رو سوراخ کردیم . با کمک بابایی قدم بر می داشتی. گاهی که برات لالایی می خوندم خودتم شروع می کردی همرام به خوندن تا خوابت ببره.   5 ماهگی ، رو س...
3 فروردين 1392

اولین مسجد

٢ ماهه بودی که برا اولین بار بردمت مسجد، اونجا آروم گرفتی خوابیدی، کلی بچه ها عاشقت شده بودن، یه زهره خانوم 12-13 ساله هم میومد که حسابی باهاش دوست شده بودی و هر وقت با هم مسجد بودیم بیشتر بغل اون بودی.   به دخترم: ماه من همیشه پاک بمانی،حیا سرلوحه کارت باشد  و نجابت زینت وجودت!   ...
27 اسفند 1391

دومین سفر

(این سفرا که ازش می نویسم جدا از سفر به وطنمونه.) آخرای آّبان ماه بود که سه تایی رفتیم مشهد زیارت امام رضا(علیه السلام) یه هوایی بود، می پوشوندمت گرمت می شد،نمی پوشوندم یهو سرد می شد، خیلی نگران بودم نکنه سرما بخوری اما به لطف خدای مهربون به خیر گذشت . بعد یه دوران طولانی بارداری و زایمان و استراحت خیلی چسبید. و بعد رفتیم شمال،چند روزی که اونجا بودیم هوا کلا بارونی بود و دریا هم مواج، تو این فصل هیچ وقت شمال نرفته بودیم،پاییز خیلی قشنگی بود و کوه های کاملا پوشیده از برف هم برا ما جذابیت خاص خودش رو داشت، برا همین حسابی بهمون خوش گذشت، رفتیم لب دریا باد شدیدی می وزید مجبور شدم لباس رو لباس بپوشو...
26 اسفند 1391

تولد صفر سالگی

نه که دختر ما 3 هفته زود به دنیا اومد روز 28 شهریور که تاریخ زایمان اصلی بود و البته روز میلاد حضرت معصومه( سلام الله علیها) و روز دختر، برا زهره جونمون جشن تولد صفر سالگی گرفتیم با حضور ما 3 تا و دایی مصطفی و زن دایی جون، متاسفانه از کیک فقط فیلم داریم. وقتی این لباس رو تنت کردم و دیدم اندازه ت شده کلی ذوق کردم، نه که فنچی بیش نبودی، لباسا همش برات گشاد بودن. به دخترم: یک نفر در همین نزدیکی ها چیزی به وسعت یک زندگی برایت جا گذاشته است... خیالت راحت باشد آرام بخواب یک نفر برای همه ی نگرانی هایت بیدار است...   ...
26 اسفند 1391

اولین سفر

نازگل من حدود بیست روزه بود که رفتیم زیارت حضرت معصومه(س)، بعدم رفتیم خونه عمو جواد، تو همون سفر بود که دل دردای دخترم شروع شد و ما که نمی دونستیم علت گریه هاش چیه حسابی هراسون شدیم اما شکر خدا دخترم 4 ماهه که شد خوب خوب شد. از یزد که گذر می کردیم رفتیم دانشگاه دوران کارشناسی مامان و حسابی بهم خوش گذشت و تجدید خاطره شد به دخترم: زندگی قانون باور ها و لیاقتهاست، همیشه باور داشته باش. لایق بهترین هایی .   ...
25 اسفند 1391

کولیک یا همون دل درد نوزاد

خیلی از بچه ها چند روز بعد از تولد دچار دل درد و دل پیچه میشن و این حالت با بی قراری و گریه های مداوم همراهه، چند تا راهکار مفید که خودم ازشون بهره بردم: 1- استفاده از گهواره که خیلی خیلی بهم کمک کرد و راه رفتنای شبانه رو ازم گرفت. 2-استفاده از قطره های ضد کولیک(بانظر دکتر) 3-استفاده از یه صدای بلند: مثل پخش قرآن، صدای وسایلی مثل جاروبرقی،تلویزیون و... 4-ماساژ شکم و کمر نوزاد 5-گردش با ماشین 6-به شکم روی دست خوابوندن 7-دوش آب گرم ٨-استفاده از پستونک ...
23 اسفند 1391

متولد ماه سنبله

زهره جون ما  با یه کم عجله(3 هفته) تو یه شب گرم تابستون (5 شهریور)پاش رو به دنیا گذاشت، دختر کوچولوم خیلی ریزه پیزه بود(2 کیلو و 700 گرم) ، حدودا دو هفته ای پیش مامان جون موندیم، اون روزا مامان جون و خاله خیلی خیلی برامون زحمت کشیدن؛ البته بابا حاجی و داییا رو هم نباید از قلم بندازم آخه من حدود یک ماه قبلشم یه پام بیمارستان بود یه پام خونه، ازشون ممنونیم، ان شاءالله که خدای مهربون خیر دنیا و آخرت رو نصیبشون کنه، اون روزا بابایی ماموریت بود و همین که رسید زهره خانوم 5 دقیقه بعد دنیا اومد! ...
23 اسفند 1391

به نام او که آفرید من رو و برای خوشبختی من تو رو

این وبلاگ تقدیم به تو که به زندگیم معنای دوباره بخشیدی. دختر نازم نامت را زهره گذاشتیم تا همیشه در هرکجا که هستی فروزان ودرخشنده باشی همچون حضرت زهرا(س)، و نامت مایه سربلندیت باشد آن جاکه همنامان اهل بیت را فرا می خوانند، دخترم این کلبه مجازی رو برات ساختم تا هدیه ای باشد برای بهترین هدیه زندگیم و بگویم از حس خوب مادر شدن و سپاس گویم خدا را بابت این نعمت. فاطمی باشی و مایه افتخار مهدی(عج)   ...
23 اسفند 1391