زهره گلیزهره گلی، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 27 روز سن داره

یکی یه دونه زهره دردونه

سفر علمی

  هفته اول خرداد بود که با دخمری به همراه مامان بزرگ (مامان بابا) رفتیم برا امتحانای من. شکر خدا به خیر و خوشی گذشت و با وجود مامان بزرگ دغدغه زهره رو نداشتم (دستش درد نکنه). هرچند  امتحانام کمی مشکل بودن اما با آرامش گذشتن.با دو نفر از دوستام با هم درس می خوندیم و  یه وقتایی که خسته می شدیم می زدیم به گردش... سفرنامه تو راه یه بهار خانوم  میومد پیش زهره، که.... تصمیم گرفت زهره رو نقاشی کنه... خیلی شبیه ان نه؟! خانه زیبای دانشجویی ما.... گردش های دسته جمعی... زیارت قبول گلم عجب نعمت بزرگیه کالسکه اینم دخمری که ی...
30 خرداد 1392

دومین سفر

(این سفرا که ازش می نویسم جدا از سفر به وطنمونه.) آخرای آّبان ماه بود که سه تایی رفتیم مشهد زیارت امام رضا(علیه السلام) یه هوایی بود، می پوشوندمت گرمت می شد،نمی پوشوندم یهو سرد می شد، خیلی نگران بودم نکنه سرما بخوری اما به لطف خدای مهربون به خیر گذشت . بعد یه دوران طولانی بارداری و زایمان و استراحت خیلی چسبید. و بعد رفتیم شمال،چند روزی که اونجا بودیم هوا کلا بارونی بود و دریا هم مواج، تو این فصل هیچ وقت شمال نرفته بودیم،پاییز خیلی قشنگی بود و کوه های کاملا پوشیده از برف هم برا ما جذابیت خاص خودش رو داشت، برا همین حسابی بهمون خوش گذشت، رفتیم لب دریا باد شدیدی می وزید مجبور شدم لباس رو لباس بپوشو...
26 اسفند 1391

اولین سفر

نازگل من حدود بیست روزه بود که رفتیم زیارت حضرت معصومه(س)، بعدم رفتیم خونه عمو جواد، تو همون سفر بود که دل دردای دخترم شروع شد و ما که نمی دونستیم علت گریه هاش چیه حسابی هراسون شدیم اما شکر خدا دخترم 4 ماهه که شد خوب خوب شد. از یزد که گذر می کردیم رفتیم دانشگاه دوران کارشناسی مامان و حسابی بهم خوش گذشت و تجدید خاطره شد به دخترم: زندگی قانون باور ها و لیاقتهاست، همیشه باور داشته باش. لایق بهترین هایی .   ...
25 اسفند 1391
1