ز گهواره تا گور دانش بجوی
یکی از برکات وجود زهره خانوم قبول شدن مامان تو دانشگاه بود، به لطف خدا تکمیل ظرفیت همون شهری که دوست داشتم و برام راحت تر بود قبول شدم، 2 بار اول خاله رقیه مهربون(دوست مامان) همرامون اومد دانشگاه و زحمت نگهداری دخمری رو کشید، ازش ممنونیم،(زهره جان 5 ماهه بود)
دفعه آخرم دختر طلا رو بردم مهد اما انقدر غریبی کرد و بهونه گرفت که عذرمون رو خواستند، و اون سفر به هر سختی که بود به خیر گذشت، اونجا هربار که بریم ، می ریم خونه طاهره خانوم(اقوام مامان) که حسابی باعث زحمتشون شدیم،
همینجا ازشون یه تشکککککککککککککککککککککککککککککککر گنده میکنیم و براشون از خدای مهربون عاقبت به خیری و سلامتی درخواست می کنیم،
اینجا هم خونه خاله محبوبه(دوست دوران کارشناسی مامان)که یه شب پیششون موندیم.
اینم عکس زهره کوچولو تو کلاس مامان
به دخترم:
خواستم از خدای کریم و علیم، توفیق روز افزونت در مسیر دانش اندوزی است،
از او می خواهم تا علم حقیقی را به قلب پر مهرت هدیه دهد.