3-4-5-6
٣ ماهه بودی
کمکت می کردیم می تونستی به شکم بخزی،
یاد گرفته بودی با دهن بووووووووووووووووو می کردی!
رو پامون که بودی دوست داشتی بشینی و به حالت خوابیده راضی نمی شدی،
برا اولین بار به موهات تل زدم.
تو روروئک می نشستی!
٤ ماهگیدست می دادی،
تو گریه هات می گفتی ماما!
برای اولین بار با صدای بلند و با ذوق خندیدی!
چند ثانیه ای تنها می نشستی.
گوشات رو سوراخ کردیم.
با کمک بابایی قدم بر می داشتی.
گاهی که برات لالایی می خوندم خودتم شروع می کردی همرام به خوندن تا خوابت ببره.
5 ماهگی، رو سرام روروئک رو حرکت می دادی،
بابا و دَدَ یاد گرفتی،
خودت به تنهایی راحت می نشستی،
خنده هات قشنگ تر شد،
پاتو با دستت گرفتی!
6 ماهه که شدی به تنهایی غلط زدی،
قلقلکی شدی،
تو وان حمومت می شینی،
دست به وسایل بگیری می تونی وایستی،
چار دست و پا وایمیستی،
از نشسته به شکم می ری و دایره وار یه دور می زنی،
تشخیصت بالال رفته مثلا دکمه لباسا رو می گیری،گل قالی رو می خوای برداری،
آهنگی پخش بشه همراش آواز می خونی،
دست می گیری به ماها رو دو زانو بلند می شی.
برا اولین بار بعد نوزادی به پهلو خوابیدی.
به دخترم: بدان آنگاه که زمان حسابرسی فرا رسد، خوبی کردن به انسانها و مهربانی با آنان دستگیر خوبی است.