زهره گلیزهره گلی، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 8 روز سن داره

یکی یه دونه زهره دردونه

3-4-5-6

1392/1/3 15:29
نویسنده : مامان منصوره
465 بازدید
اشتراک گذاری

٣ ماهه بودی

کمکت می کردیم می تونستی به شکم بخزی،

یاد گرفته بودی با دهن بووووووووووووووووو می کردی!

رو پامون که بودی دوست داشتی بشینی و به حالت خوابیده راضی نمی شدی،

برا اولین بار به موهات تل زدم.

تل

تو روروئک می نشستی!

روروئک

 

 

 

٤ ماهگیدست می دادی،

تو گریه هات می گفتی ماما!

برای اولین بار با صدای بلند و با ذوق خندیدی!

چند ثانیه ای تنها می نشستی.

 

 

گوشات رو سوراخ کردیم.

با کمک بابایی قدم بر می داشتی.

گاهی که برات لالایی می خوندم خودتم شروع می کردی همرام به خوندن تا خوابت ببره.

 

5 ماهگی، رو سرام روروئک رو حرکت می دادی،

1

بابا و دَدَ یاد گرفتی،

خودت به تنهایی راحت می نشستی،

2

خنده هات قشنگ تر شد،

پاتو با دستت گرفتی!

 

6 ماهه که شدی به تنهایی غلط زدی،

421

قلقلکی شدی،

تو وان حمومت می شینی،

دست به وسایل بگیری می تونی وایستی،

چار دست و پا وایمیستی،

از نشسته به شکم می ری و دایره وار یه دور می زنی،

 

 

12

345

 

تشخیصت بالال رفته مثلا دکمه لباسا رو می گیری،گل قالی رو می خوای برداری،

آهنگی پخش بشه همراش آواز می خونی،

دست می گیری به ماها رو دو زانو بلند می شی.

برا اولین بار بعد نوزادی به پهلو خوابیدی.

3

 

 به دخترم: بدان آنگاه که زمان حسابرسی فرا رسد، خوبی کردن به انسانها و مهربانی با آنان دستگیر خوبی است.

 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

مامان ضحا
30 اسفند 91 7:44
چه دعایی کنمت بهتر از این خنده ات از ته دل ، گریه ات از سر شوق ، روزگارت همه شاد ، سفره ات رنگارنگ و تنی سالم و شاد که بخندی همه عمر. نوروز ۹۲ مبارک
مامان ضحی
8 فروردین 92 0:12
وااااااااااااااااااااااااااااااای خاله قربونت دلم برات یه ذره شده عزیزم این یکی دوهفته که پیشمون بودی بهت عادت کردیم عزیز خاله


ما هم دلتنگیم ولی دیگه نوبت شماست بیایین پیش ما