زهره گلیزهره گلی، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 9 روز سن داره

یکی یه دونه زهره دردونه

آتلیه مامان 9 ماهگی

عمــــــــــــــــــــــــــرم تویــــــــــــــــــــــــــــــــــــــی! بازم هست، بریم ادامه مطلب.... اینجا رفته بودیم به روستای سرسبز دلفارد خونه خاله ی مامان... خودم قربون اون چشاتم... دیوونه ی اون نگاتم.... فدای خنده هاتم... عاشق اون لباتم... ایلیا، زینب، زهره نوش جان عزیزم... مامان چرا تو دهنم جاش نمیشه؟! به زورم که شده باید جات بدم به دخترم: آتلیه ی خدایی ات سرشار از عکسهای زیبا !!!   ...
11 تير 1392

یا اولیا الله چشم دلتان روشن!

ما معتقديم که عشق سر خواهد زد بر پشت ستم کسي تير خواهد زد سوگند به هر چهارده آيه نور سوگند به زخم هاي سرشار غرور آخر شب سرد ما سحر مي گردد مهدي به ميان شيعه برمي گردد اللهم عجل لوليک الفرج  و العافيه و النصر و اجعلنا من خير اعوانه و انصاره و المستشهدين بين يديه... خدایا فرزندانمان و نسل پدر و مادرمان را یاور قائم آل محمد قرار بده...       ...
3 تير 1392

سفر علمی

  هفته اول خرداد بود که با دخمری به همراه مامان بزرگ (مامان بابا) رفتیم برا امتحانای من. شکر خدا به خیر و خوشی گذشت و با وجود مامان بزرگ دغدغه زهره رو نداشتم (دستش درد نکنه). هرچند  امتحانام کمی مشکل بودن اما با آرامش گذشتن.با دو نفر از دوستام با هم درس می خوندیم و  یه وقتایی که خسته می شدیم می زدیم به گردش... سفرنامه تو راه یه بهار خانوم  میومد پیش زهره، که.... تصمیم گرفت زهره رو نقاشی کنه... خیلی شبیه ان نه؟! خانه زیبای دانشجویی ما.... گردش های دسته جمعی... زیارت قبول گلم عجب نعمت بزرگیه کالسکه اینم دخمری که ی...
30 خرداد 1392

بازی وبلاگی

بالاخره امتحانای من تموم شد و البته به خیر و خوشی گذشت شکر خدای مهربون،  با تشکر از  مامان طهورا جون و مامان حنانه زهرا جون  بابت دعوت به بازی...   سه تا دوست عزیزی که می خوام دعوت کنم: 1- آبجی گلم مامان ضحی نازی 2- مامان فاطمه ناناز 3- مامان  فاطمه خانوووم  پیش نوشت: آبی ها شوخکی  سبزها راستکی بزرگترین ترس در زندگیت؟ سوسک عاقبت به خیر نشدن اگه 24 ساعت نامرئی می شدی چی کار می کردی ؟ ریا می شه نمی گم.... سوالای امتحانامو کش می رفتم... اگر غول چراغ جادو توانایی برآورده کردن یه آرزو بین 5 الی 12حرف داشته باشه  ...
27 خرداد 1392