آسمانی من!
تقدیم به بهترین عالم می خواهم از تو بنویسم؛ نمی دانم چطور شروع کنم قصه ی زیبای با تو بودن را، از مهربانی هات بنویسم یا از گذشت هات، از دلنگرانی هات برای من یا از محبت هات،از نخوابیدن هات به پای من یا از خستگیهات برایم، نه این ها همه کم است باید از وجودت بنویسم، از خودِ خودِ تو! از وجودی همیشه سرشار از محبت، از دلی همواره نگران، از نگاهی که امید زیستنمان بوده، از دستانی که بی منت نوازشگر سرمان،( یادم نمی رود روزی را که بعد از مدتی دوری دیدمت و متوجه دستان کمی چروکیده ات شدم و چقدر برایم سخت بود دیدنشان.) و یا از صدایی که خوش ترین نغمه ی زندگیم بوده و هست! مادر هرگز از یاد نخواهم برد جان فشانی ای ...