آخرین پست سال 93
شیرین زبونیای چند ماه گذشته:
عید ملکک
مگ بل امیکا
لی لی لی لی لی حوزک
گندیشته اومد آب بخوره افتاد تو حوزک
باباجونم تجای صداش تنین بیایه زهره جونش تنایه
دست کوچولو پا کوچولو گریه نکن بابات الان میاد
خونه ی همسایه صدای گریه هات میاد
بسم الله رحیم
قل هب الله احد الله صمد
توتو کتیشم
کماد بزن
دوشی مامانی بده
ضخا دوست دارم
خاله آطمه دوست دارم
نی نی آطیما دوست دارم
اییانه
مخدثه
اسا
مذَت می خوام
بعبعی هندونه بندازم
الو کنم
سسره تاب تاب
دوتا بابا دو تا مامان
پنکه می تخه
گل خشگله
حموم دارم
چنگ میندازه میگه بوس کنم . بعد: ایور بوس کنم
مامان منصوره کجایی؟
بارون می باره خدایا شکر
نماز بخونم الله بده چادر خودم کجایه؟
بابایی هرجا می خواد بره میگه: منم میام
پژو ... ییاد ... تامیون .... موتو ....سمند
عکس نوشت: کلاه و شال گردن اولین تجربه بافتنی مامان منصوره
امام اول: علی
امام دوم: حسن
امام سوم حسین
امام چهارم:سحاد
امام پنجم: باکر
امام ششم: صادک
کته بخورم
گشنمه؟
دوشتی بده
بابا بریز گشنمه
دوباره میاییم؟
دست مامانی بوس کردم
ماشین زهره بشینم
اسم و فامیل خودش و اسم بابا و مامان رو بلده
دستاشو باز می کنه میگه مامان بیا تو بغلم
الو سلام خسته باشی ، کاری نداری؟ خداپظ
گوشی رو میگیره دم گوشش یه خورده صحبت می کنه بعد میگه: جواب نداد
صدای پرنده ها به گوشش برسه فوری می گه مامان صدا توتو میاد
تا بساط گلسازی رو پهن می کنم زود میاد میگه گلا خودم! بعد که یه گل درست میشه میگه: مامان گل خوشگله؟!
یه بار بهش گفت بیا بریم یه چیزی بخور گشنته بدو همرام اومد و پرسید: مامان گشنمه؟!
ابراز علاقه های دخملی:
عاشکتم
عشک مامان
دختر بابا
نپس مامان
دوست دارم
بهش میگم مامان جون مامان منه با هیجان میگه: مال خودمه
من: بابات آقای منه زهره : آقا منه
هرکسی دست به وسایل من نزنه
هیشکی اومد
وقتی می ریم تاب بازی پارک میگه: اول من اول نی نی
من می خوام برم مدرسه درس بخونم ،برم سر کار، بری سر کار چی بشه؟ خوراکی بخرم
تو سفر بودیم خروجی یه شهر،صدای اذان بلند شد، گریه می کرد می گفت بریم مسجد، تا رسیدیم به نمازخونه کلی گریه کرد.
یه بار که هوا سرد بود بابایی رفت تو حیاط وضو گرفتو اومد داخل دخملی فوری گفت منم می خوام وضو بگیرم و بابایی به خاطر سردی هوا گفت:نیازی نیست تو وضو بگیری، با حالت شکوه و گریه اومد پیش من گفت:بابایی میگه نیازی نیست تو وضو بگیری
رفته بودیم عروسی یهو گفت من می خوام رو میز بیشنم،گفتم نه دخترم کار بدیه دوباره با همون لحن شکوه آمیز گفت: چرا گفتی من رومیز نشینم؟
عکس نوشت: جشنواره برف، آدم برفی ما سه تا بدون هیچ گونه ابزاری حتی دستکش.
اندر احوالات این روزهای دخملی
شعرها:
تاب تاب هم بازی
خدا جونم چه نازی
دلم می خواد تو بازی
به من نگا بدازی
بهم بگی خدایا
یواشکی یه رازی
یه دل دارم حیدریه عاشق مولا علیه
من این دلو نداشتم
از تو بهشت برداشتم
خدا بهم عیدی داد
عشق مولا علی داد
مامان جون من چه مهربونه دوسش دارم خیلی زیاد خودش میدونه
اتل متل توتوله بچه ی خوب چه جوره ؟ بچه ی خوب مهربونه لباش همیشه خندونه
عکس نوشت: پارک زهره ،البته به قول خودش
مکالمه های مادر دختری:
صبحا موقع بیدار شدن: *بابام کجاست؟
_سرکار
*من اجازه ندادم بره سر کار
_اجازه است عاشقت بشم؟
*بله
_عکس چشاتو بکشم؟
*بله،لبمم بکش، چشامم بکش، ابروهامم بکش، لپامم بکش
*مامان بابام کجاست؟ بهش زنگ می زنی؟
وقتی کار بدی می کنه بهش اخم می کنم با یه لحن غمگین می گه :مامان تو نارِحّت شدی؟ من: آره زهره: مامان معذرت می خوام
هرچی که میبینه و خوشش میاد میگه مامان از اینا صبح برام بخر،باشه؟
درارو می بنده می گه مامان گاوه نیاد من بهش میگم عزیزم گاو که اینجا نیست،کجاست؟
میگه تو مزرعه
ناراحت نباش ناراحت می باشم
دنیای بازی دخملی:
اسم عرسکاشو خودش انتخاب کرده:
پرشیا، پردیا، سارا
بازی های مورد علاقه:
بپر بپر
آسیاب بچرخ
بدو بدو
نقاشی
خونه سازی
پرتاب توپ تو سبد
گل یا پوچ
بادکنک ترکوندن
تمرین کارت های صد آفرین و بالا بالا، وسطاش میگه حالا من کارت می گیرم تو بگو بعد که اسم شکل رو کارت رو می گم ،میگه: آفرین ، صد آفرین ،بچه ی خوب و نازنین،فرشته ی روی زمین
عاشق اینه که بره تو کمدش درم ببنده.اونجا شروع می کنه برا خودش حرف زدن
کتاب داستان بر میداره میگه بسم الله الرحمن الرحیم بعد شروع می کنه خوندن به زبون خودش
شعر میسازه البته با کلمات نامفهوم اما به مدت طولانی می سازه و می خونه
عکس نوشت: گیره سر هنر دست مامان
دنیای دخترونه
تا لباس نو می پوشه میگه بذار یه کم برقصم، مامان دامن چین چین برام بپوش می خوام برقصم
یه بار گریه می کرد می گفت مامان جون من میخوام کمکت ظرف بشورم.
وقتی از یه غذایی خوشش بیاد با ذوق میگه ... ایقد برا گلو من خوبه
می ره تو تختش بعد میگه مامان بیا تو تختم مهمونی
یه بار باباش هم زمان سک سک و پفک خرید سک سک و گرفت و وقتی باباش گفت پفکم بگیر گفت : نه پفک برا بچه ها ضرر داره،(بعد از اینکه ذوقش فرو کش کرد اومد دنبال پفک)
یه روز اشک می ریخت می گفت من لب تاب ندارم
وقتی خوابش نمیاد ازش می پرسم زهره کجا می خوابی میگه : هرجا( منظورش هیچ جا هست)
من مهربونم لبام خندونه
یه بار بهش گفتم خسته شدم پاهام درد گرفتن خم شد هر دو تا پا رو بوسید.
تو خیابون عکس شهید که میبینه با هیجان میگه : عکس شهید، اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
هرکی اسمشو می پرسه میگه من زهره خانومم
چند سالته ؟ دو سالمه
دخترم چند ماه پیش ازم سوال علمی پرسید:
مامان باد از کجا میاد؟